مارس گذشته، در دوژیک، یک کاروان روسیه مورد حمله قرار گرفت. سربازان دوباره جمع شده و سپس به دنبال رهبران در میان ساکنان روستا می گردند.
آنها با میکولا کولیچنکو، مردی 33 ساله، و دو برادرش روبرو می شوند. نیروهای مسلح در خانه خود مدال های نظامی پدربزرگ خود و همچنین کیف نظامی مایکولا را کشف می کنند. خواهر و برادرها را می برند تا مورد بازجویی و شکنجه قرار گیرند.
این مرد اوکراینی صحنه های وحشتناکی را که متحمل شده اند می گوید: “آنها مرا با میله فلزی کتک زدند و لوله تفنگ را در دهانم گذاشتند.”
بعداً در شهادت، میکولا بیان میکند که هوشیاری خود را از دست داده و با برادرانش بسته شده و در یک وسیله نقلیه به مکانی دور افتاده منتقل شده است. هنگامی که بیرون آمدند، سربازان روسی شروع به حفر چاله کردند.
سپس صدای تیراندازی بلند شد. یک ثانیه دنبال می شود. این دو برادر او هستند که به تازگی کشته شده اند. همین سرنوشت برای مایکولا محفوظ است. گلوله از روی گونه او می گذرد و به طور معجزه آسایی از گوش راستش خارج می شود. پس از آن مرد جوان تصمیم می گیرد برای فریب دادن جلادان نقش مرده را بازی کند. اجساد را داخل گودال انداخته و با خاک می پوشانند.
به خاک سپرده شده و علیرغم اینکه پاها و مشت هایش بسته شده است، بازمانده موفق می شود به سطح آب برود. او به خانهای رسید که تحت مداوا قرار گرفت و سرانجام به خواهرش که در همان حین به خانه بازگشته بود و در جریان فاجعه غایب بود، پیوست: ایرینا میگوید: به چشمان او نگاه کردم و پرسیدم برادران دیگرم کجا هستند. مایکولا پاسخ داد: “کس دیگری نیست.”
دومی از “خوش شانس” بودن آگاه است: “حالا من فقط باید به زندگی ادامه دهم. من می خواهم داستانم در سراسر جهان شنیده شود زیرا چنین اتفاقاتی رخ می دهد و من از هر میلیارد مورد فقط یکی هستم.” گزارش می دهد، شجاعانه