نیدی چپکار، مهماندار هوایی که چهره خون آلودش پس از عکس گرفتن در جریان حمله به فرودگاه بروکسل در سال 2016 به شهرت جهانی دست یافت، این هفته در جلسه محاکمه متهمان گروه تروریستی پشت این بمب گذاری ها شهادت داد.
این زن 47 ساله از هند به بروکسل آمد تا روایت دلخراش خود را از بمب گذاری هایی که جان 32 نفر را در فرودگاه Zaventem و ایستگاه مترو Maelbeek گرفت، ارائه دهد.
او گفت: “ساعت 8 صبح بود و من به عنوان رئیس خدمه چندین کیسه حمل می کردم که اولین انفجار را دیدم و شنیدم.” «به خودم گفتم همه ما زیر پا میرویم، بدون اینکه واقعاً بدانم به کدام سمت بروم فرار میکنم.
“اما خیلی دیر شده بود، انفجار دوم کمی بعد اتفاق افتاد، یک گلوله آتش، چشمانم برق زد، چیزی نمی شنیدم. مدتی بیهوش شدم، سپس کمی بعد با خودم گفتم – این یک بمب است.”
او گفت که وقتی به هوش آمد، اولین فکرش به خانواده اش بود.
با خود گفتم، باید حرکت کنم، زیرا ممکن است انفجار سومی رخ دهد. دیدم هنوز پاهایم باقی مانده است. برای خانواده ام، پسرم که امتحاناتش را می گرفت، به خودم گفتم نمی توانم اینجا بمیرم.»
هنگامی که رئیس دادگاه در مورد عکسی که اکنون مشهور است از نشستن روی نیمکت، صورتش از ضربه و رگه های خونی خشک شده پرسید، چپکار توضیح داد که او برای مقابله با شوک حمله دست و پنجه نرم کرده است.
او گفت: “من شروع به سرگیجه کردم.” «در آموزشهایمان، به ما یاد میدهند که به دیگران اطمینان بدهیم و من آنچه را یاد گرفتم به کار بردم. پایم خونریزی میکرد، سعی کردم این از دست دادن خون را محدود کنم، زیرا نمیدانستیم کمک پزشکی کی قرار است برسد.
او در دادگاه گفت که پلیسی به نام آلن او را پوشانده و به او کمک کرده است، پس از آن او را روی برانکارد گذاشته و به یک پایگاه امداد در نزدیکی سالن فرودگاه منتقل کردند. او گفت که اولین نگرانی او این بود که هوشیار بماند.
من مجبور بودم بیدار بمانم و به خانواده ام فکر کنم. من نمی خواستم بمیرم و فهمیدم که هنوز چیزی در جریان است زیرا تیم پزشکی برای مدتی صحنه را ترک کردند. بعداً وقتی برگشتند به من گفتند که بمب سومی را پیدا کردهاند اما الان همه چیز خوب است.»
مهماندار هواپیما که به شدت سوخته بود با آمبولانس به بیمارستانی در آنتورپ منتقل شد. چپکار با ورود به بیمارستان به دلیل وضعیت وخیمش در کمای پزشکی قرار گرفت. او تا 23 روز دیگر بیدار نمی شد.
در آن سوی دنیا پیش از این به شوهرش گفته شده بود که عکسی از همسر مجروحش در رسانه های بین المللی دست به دست می شود. 10 ساعت طول کشید تا خانواده اش بفهمند چپکار در کدام بیمارستان بستری است. او به همراه برادرش ویزای بلژیک را دریافت کرد و به سرعت در کنار او بود.
او گفت: «بعد از 23 روز کمای مصنوعی، از خواب بیدار شدم.» او گفت که شوهرش از این شوک فلج شده است. «او دعا کرد که متوجه عذابش نشوم. او با لبخند به خانه آمد، بازویم را گرفت – اما من او را نشناختم.»
کم کم خاطراتش برایش تداعی شد. اما آسیب جسمی باقی ماند. او گفت در بازگشت به هند می ترسید دیگر هرگز راه نرود.
او گفت: «فقط 100 روز پس از حملات بود که توانستم به خانه برگردم. “و پسر 13 ساله من در آن زمان بسیار از این موضوع ناراحت بود، او به افسردگی افتاد، دیگر کریکت یا بسکتبال بازی نکرد. کودکان اغلب کسانی هستند که بیشتر از همه به خودشان آسیب می رسانند و بعد از آن رنج می برند.
“دختر 10 ساله من تمام مدت مورد تقاضا بود، زیرا در مدرسه از او درباره من پرسیدند و او نمی دانست چگونه پاسخ دهد. او خود را در توالت حبس کرد تا گریه کند. و وقتی به خانه می آمد، جیغ می زد. پسرم در دفتر خاطراتش نوشت که باید خیلی زود بزرگ شده باشد.»
با گذشت سالها از حملات، چپکار هنوز تمام خاطرات خود را از قبل از حمله به دست نیاورده است. گاهی اوقات، او گیج می شود و مکان ها و رویدادها را با هم مخلوط می کند.
او گفت: “در هند، با توجه به شرایط من، هیچ کس نمی خواهد مرا برای انجام کاری که از آن لذت می برم استخدام کند.” “آنها می ترسند که من دیگر نتوانم در 100٪ توانایی هایم باشم. خیلی سخت است که همیشه آن را بشنویم.»